با سلام. شعری را که خطاب به جناب ناظری سروده ام تقدیم می دارم. موجب امتنان است اگر به استحضار ایشان برسانید: آه ! فرياد ناشنوده روح است در ناله هاي تو ! در کام و در دهانت بشکوه نابيوس شب باران هرَاي آذرخش شکفته است ! در نغمه هاي تو آهنگ پر تلالو باران است ! توفانِ ناگهان و شکوفيدن بهار در باغ هاي گل سرخ : ناگه شکوفتن, لب را به زمزمه جاري کردن! ... در ناله هاي تو باد بهار و اطلس پاييزي است ! سرسبزي و شگفتي بي پايان ! ... هوهوي آسمان گسل صوفي از سماع ! ياهوي سرنهادن صوفي به احتضار وآن صعقة ز شوق برآورده از جگر ! ... در ناله هاي تو جادو و جذبه خفته است ! جادوي جان برشده تا روشناي صرف و جذبة دمِ به دم عشق درشده ! در نغمه هاي تو زخم فراق و مرهم وصل اوست ! رقص است در صدايت واين رقص از ابروي پر از کشاکش و از عشوه هاي اوست ! ... در ناله هاي تو آيينة دو چشم جلال الدين و سوز سينة گوران است ! در نغمه هاي تو نور محمّدي است نور نماز روشن رندان روزگار ! رودي ز شير و از عسلِ جاري ! رودي که از بهشت ! آه رودي است از بهشت يعني در شهقه هاي تو سوداي برشدن تا کهکشان و تا نفس رب است ! در نغمه هاي تو راز سکوت و صمت نهفته است! يعني سکوت خوشتر ... ! ديگر سکوت خوشتر! 24 تير 90 – شيراز مهدی فاموری (دکتر در زبان و ادبیات فارسی)
|
|